1. چه بحرانــهایی بــاعث شد به بهـــبودی روی آورم؟
v بحران یعنی تحت فشار قرار گرفتن، آشفتگی ، بی اعتباری ، بی ارزشی ، بی اعتمادی ، اتفاقات بد ، احساسات بد ، عمل های بد ، آوارگی جسمی ، روحی ، روانی و احساسی. تصمیم گیری دیگران برای من ، غیر قابل اداره زندگی ، احساسات ، اعمال و رفتارم دیگر چیزی برای انکار کردن نداشتم. دستم برای خودم و دیگران رو شده. دیگر نمی توانستم خود و دیگران را فریب بدهم.
2. چه شرایــطی باعــث شــده که قــدم یک را بطــور منظــم کــار کنم.؟
v قدم یک یعنی آگاهی پدا کردن در مورد بیماری اعتیاد، پذیرش خودم بعنوان یک بیمار و وقتی که متوجه شدم که مشکل من بیماری اعتیاد و نه مواد مخدر است ، پس پذیرفتم و تسلیم شدم.
3. اولین بــاری که تشــخیص داده ام که اعــتیاد برای من یک مــشکل شده است کـی بود ، ؟ آیا ســعی کردم آن را اصلــاح کنم ، اگر آری چگـــونه و اگر نه ، چــرا؟
v زمانی که دیده ام بدون مصرف مواد مخدر نمی توانم زندگی کنم ، یعنی برای انجام کار معمولی نیاز به مصرف مواد مخدر داشته ام،
v بلی - هر کس متناسب با شخصیت و امکانات خود روش های مختلفی را امتحان کرده است ، دکتر رفته ام ، مواد را عوض کرده ام ، مقدار مصرفم را کم کرده ام ، تغییر مکان داده ام ، ولی در نهایت با شکست مواجه شده ام.