1. مفهوم بیماری اعـــتیاد برای من چیـــــست؟
v تکرار هر عمل یا رفتاری که از روی وسوسه و اجبار و یا لذت باشد ، بیماری اعتیـــاد است. یک نیــروی محـــرک قـــوی درون من وجـــود دارد که همیشه با خود فریبی زیـاد ، تمـام مسائـل غـیر واقعی را واقـــعی جلـــوه
می دهـد. این بیماری مجموعه ایی از یکــسری عادات های ناسالم اســت.
v مثال : فــرار از لحظه - بــزرگ نمایی مشکــلات - بی ارادگی در برابر خــواهش های نفسانــی نــداشتن تــعادل در رفتــار و افکار و احســاسات - عدم خــود رایی در برابر وســوسه و اجبار
2. آیــا اخیرا بیــماری اعتیاد من فعــال بــوده است؟ به چه صــــورت؟
v در هر زمان که زندگی من تعادل نداشته باشد ، بیماری من فعال شده است.مثل: پــرخاشگــری - کنترل نــداشتن روی خشــم ،تنبلی ،پرخوابی ، پرخوری، قضاوت خود و دیگران ، و بی هدفی و غـــیره...
3. وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم، چه احساسی پیدا می کــنم؟ آیا در حــال افکار من طــریقه خاصی را دنبال می کنند؟ توضــح دهــید؟
v احساس خالی بودن شدید می کنم، احساس ترس ، بی قراری ، سردرگمی، انتظار شدید، و خلاصه هوش و حواس من سر جای خودی نیست.
v در آن لـــــــحظه فکــــــر من دنبال کـــــــوتاه تر ین راه مـــــی گردد.
4. وقتی فکری به سرم می زند ، آیا فـــوری و بدون در نظــر گرفــتن پیامد هــایش بــه آن فکــر عمل می کنــم ؟ به چه صورت دیگـــری رفتارهــای من از روی اجــبار است؟
v من به خاطر بیـــماری اعتیادم، اولین فکر را بهـــترین فکـــر می دانم و با خودمحوری و بدون در نظــر گرفتن عواقب و پیامدهایش ، به آن فکر عمل می کنم، چون سیستم فکــری من طوری است که سریع به احساساتم جواب می دهد ، و به خاطر قضاوت بر اساس فکر و برداشت خودم خیلی سریع به نتیجه می رسم و اقدام می کـــنم.
5. قسمت خودمحـورانه بیمـاری من چگـــونه بر زندگی من و اطـــرافیانــم تاثیر می گذارد؟
v هیچ چیـــــز را قبــول نداشتــم . فقــط کارهای عقلانی خــودم را پذیر بــودم . در همـــه جا یکه تازی می کردم . خـــدا محـــوری را فــراموش کرده بودم.
v فقط خــودم را می دیدم . برای اطرافیانم تصمیم می گرفتــم و انتظــار داشـــتم همه به حــرفهای من توجــه داشته باشنـــد و به آنــها عمل کننـــد.
6. بیماری من به چه صورت از لحاظ جسمی ، روانی ، احساسی بر روی من تاثیر گذاشته است؟
v از لحاظ جسمی : احساس خستگی و تنبلی – بی خوابی – بی قراری – بی اشتهایی – لذت جویی - افراط و شهــوت
v از لحاظ روانی: فکرم آشفته می شود . انحراف فکری و منفی گرایی شراغم می آیند ، وسوسه به من هجوم می آورند . احساس خلاء می کنم – و پناه کار و شکاک و ناراضی می شدم. و درآخر خودم را سرزنش می کنـــم.
v از لحاظ روحانی: خودمحور و غرور سراغم می آیند و باعث می شد که رابطه ام با خدا کم شود. و امیدم را از دست می دهم.
v از لحاظ احساسی: احترام به خود را فراموش می کنم ، غذا نمی خورم ، بد خلق می شوم ، بد دهان و پرخاشگــر می شوم و دلم نمی خواهد کاری بکـــنم . و اگــر کاری را انجام دهم از روی بی میلی و اجبار اســت.
7. اخیـــرا بیـماری اعتـیاد مــن بــه چه شکـل و فـرم خاص بـروز کـــرده اسـت؟
v کارها و مسئولیت هایی که گردنم می باشند و باید انجام دهـــم، را انجام نمی دهــم و به تعویق می انــدازم و از طرفی دیگـــر حس لذت جویی زیادی دارم . وسوسه به سراغم می آید و از طرفی نمی خواهم انجام دهم . بین دو گانگی قرار گرفته ام . به دیگران راهـــکار می دهم ولی خودم با آنها عمل نمی کنم . بخاطر یکـــسری حرکات غیر اصولی که خودم همان حرکات را نیز انجام می دهم، دیگران را ســرزنش می کنم. نداشتن تعادل در تمامی روابطم.
8. آیا اخیرا شخـــص ، مکان و یا چیزی من را وسوسه کـــرده است؟ اگر جواب مثبت است ، آیا این حالت روی روابط من با دیگران تاثیر گذاشته ؟ به چه صورت دیگری این وسوسه از لحاظ جسمـــی ، معنــوی ، روحــانی و احـــساسی بر من اثــر گذاشـــته است؟
v بله ،
v از لحاظ جسمـــی: میل به مصرف و بی قرار می شوم.
v از لحاظ معنوی: ارتباط با خدا ضعیف می شودو ارزش هایم را زیر پای می گذارم .
v از لحاظ روحانی: خودمحور و خود رای می شوم و با خانواده پرخاشگری می کنم.